زنبور کوچولو داشت برای خودش پرواز می کرد که ناگهان زنبورهای وحشی او را دستگیر کردند و به زندان انداحتند. زنبور کوچولو فهمید که آنها می خواهند به کندوی عسل حمله کنند. برای همین ...
بخوانیدTag Archives: زنبور عسل
قصه آموزنده مایا، زنبور عسل: «زنبور کوچولو و ماجراهای خطرناك»
یک روز زنبور کوچولو کار بدی کرد. او تصمیم گرفت خودش به تنهایی به تماشای جنگل و مرداب برود. اما بعد فهمید که این کار خیلی خطرناک است و نباید تنهایی به جایی برود ...
بخوانیدقصه آموزنده مایا، زنبور عسل:«زنبور کوچولو و کرم پروانه»
زنبور کوچولو داشت میان گل ها پرواز می کرد که چشمش افتاد به یک موجود عجیب و غریب. اولش ترسید اما بعد فهمید که این موجود عجیب یک کرم بی آزار است و کم کم با او دوست شد ...
بخوانیدقصه آموزنده مایا، زنبور عسل: «زنبور کوچولو، عسل درست میکند»
مایا، زنبور کوچولو همراه با خانم معلم به میان گل های دشت می روند . خانم معلم به مایا نشان می دهد که عسل چطور درست می شود ...
بخوانیدقصه کودکانه: دماغ سوخته! / عاقبت دزدی از زنبورها
آقاخرسه توی غارش خوابیده بود که خانم خرسی بیدارش کرد تا بره دنبال غذا. اما روباه حیله گر اونو فریب داد تا بره عسل زنبورها رو بدزده و این هم عاقبتش ...
بخوانید