روز تولد هاپوی قصهی ما بود: هاپو خالخالی خانم مرغه و آقا خروسه و جوجه فسقلی و پیشی سفیده و خاله اردکه داشتند پنجتایی باهم میرفتند جشن تولد هاپوی خالخالی. تو دست هرکدامشان هم یک جعبه هدیه بود که توش، بله! که توش یه چیزهایی خوشگل خوشگل بود.
بخوانیدTag Archives: روز تولد
داستان کودکانه پیش از خواب: جشن تولد اسب پیر
یک روز، گوسفند کوچولویی از درِ خانهی اسب پیر عبور میکرد. او را دید که دارد تنهی درختی را میجود. با تعجب جلو رفت و از او پرسید: - «آقا اسبه، شما چطور درخت میخورید؟!»
بخوانیدداستان کودکانه پیش از خواب: هدیه ی شیاوبو به خواهرش
روز تولد خواهر کوچولوی «شیاوبو» بود. مادر به او یک خرگوش سفید تپلو داد و از شیاوبو پرسید: «تو به خواهرت چه هدیهای میخواهی بدهی؟» شیاوبو گفت: «نمیدانم به او چه هدیه کنم.»
بخوانیدقصه کودکانه شب: جشن تولد مامان
دیشب وقتی بابا به خانه آمد یک کادوی بزرگ همراهش بود. او با لبخند به ما گفت: این هدیه مال مادرتان است. میخواهم او را غافلگیر کنم پس قول بدهید که چیزی به او نگویید.
بخوانید