برف سفیدی سرتاسر کوهستان را پوشانده بود و هیچ موجود زندهای دیده نمیشد. اما، روباه مکاری که خیلی گرسنه بود در میان برف و یخ به دنبال غذا میگشت. روباه مکار میدانست که خانه مرد شکارچی در همان دوروبر است. حتماً او هم برای شکار از خانه بیرون رفته است.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : روباه
کتاب قصه کودکانه قدیمی: روباه غمگین / هیچکس حرف دروغگو را باور نمی کند
روباهی به نام «فِرِدی» در جنگل وسیعی زندگی میکرد. روزی از روزها «فردی» پشت درخت کهنسالی پنهان شد و با دقت تمام به اطراف نظر انداخت. ناگهان چشمش به قرقاول قشنگی که «پت» نام داشت افتاد که آرامآرام قدم ميزد.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: روباه دم بریده و 4 قصه صوتی دیگر / با صدای: پگاه قصهگو #50
فهرست قصه های این مجموعه: 1- روباه دم بریده 2- حسن کچل 3- دختران انار 4- شوری آب دریا 5- علاءالدین و چراغ جادو
بخوانیدکتاب قصه کودکانه قدیمی: حقه ی روباه / دیگران را اذیت نکنید
اردک گفت: بگذار ببینم این چیه؟ یک علامت روی این خانه هست؟ من قبلاً آن را ندیده بودم؟ شاید این خانه برای فروش است.
بخوانیدکتاب قصه کودکانه قدیمی: سرگذشت پرسفید / اردک سادهلوح در دام روباه حیلهگر
دیدن تعدادی بچه اردک کنار یک مرغ واقعاً عجیب و خندهدار است! اما به داستان اردک ما یعنی پرسفید گوش کنید که خیلی غمگین بود. چون زن مزرعهدار نمیگذاشت که روی تخمهایش بنشیند.
بخوانید