یک روز پدربزرگ نوههایش را دور خود جمع کرد و برای اینکه میزان توانایی و راستگویی آنها را بفهمد به آنها گفت: «بچههای عزیزم، من به هرکدام از شما یک تخم گل میدهم تا شما آن را در گلدان بکارید.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : راستگویی
داستان کودکانه: تبر طلایی || افسانهی چینی درباره راستگویی
افسانه چینی: یکی بود یکی نبود، روزی روزگاری پسر کوچکی به اسم «لی اکسیاسو» بود. وقتی او پنجساله بود، پدر و مادرش مردند و یتیم شد. لی پیش برادر و زنبرادرش رفت تا با آنها زندگی کند.
بخوانیدداستان مصور کودکانه: لباس جدید پادشاه || پاداش راستگویی و تذکر
در زمانهای خیلیخیلی دور، پادشاهی بود که دلش میخواست همیشه لباسهای خوب بپوشد. خیاطهای مخصوص شاه، هرروز یک لباس تازه برای او میدوختند. روزی رسید که خیاطهای او دیگر نتوانستند لباسی با شکل تازه برایش بدوزند.
بخوانیدقصه تصویری کودکانه:شاهزاده و دختر راستگو / قصه کارتونی وقت خواب
قصه تصویری کودکانه:شاهزاده و دختر راستگو
بخوانیدقصه تصویری: جنی راستگو برای کودکان
قصه تصویری جنی راستگو برای کودکان
بخوانید