کنار یک جنگل سبز، بچهگربهی قشنگی با مادرش زندگی میکرد. گربه کوچولو، همیشه سرش را بالا میگرفت و تند و تند پشت سر مادرش راه میرفت. هرکس که او را میدید با خودش میگفت: «این بچهگربهی قشنگ چقدر شجاع است.»
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : دوست شدن
قصه کودکانه عکس دار وقت دوست پیدا کردنه! / داستان کوسه
امروز جشن تولد کوسه کوچولوئه! اون با شادی فریاد میزنه: هوووررررا! وقت دوست پیدا کردنه!
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: پرستو کوچولو کجا رفت؟ / با صدای: مریم نشیبا
جیکجیکی با پرستو دوست شده بود. جیکجیکی دلش میخواست هر روز پرستوی مهربان را ببیند. روزها گذشت و گذشت و پاییز از راه رسید...
بخوانید