در زمانهای خیلی خیلی قدیم، در کنار یک جنگل سرسبز و انبوه مرد زاهدی زندگی میکرد. کلبهی کوچک و فقیرانهی زاهد در نزدیکی جنگل قرار داشت. او روزها به جنگل میرفت و پرندگان و یا حیواناتی را که مریض بودند معالجه میکرد و شبها در کلبهی خود به عبادت مشغول میشد...
بخوانیدTag Archives: دعا کردن
قصه های شیرین فیه ما فیه: دختر زیبای سمرقند
هنگامیکه خوارزمشاه، سمرقند را محاصره کرده بود، ما در آن شهر زندگی میکردیم. در محلهی ما دختری زندگی میکرد، بسیار زیبا و فریبنده، آنچنانکه در همهی سمرقند دختری چون او نبود.
بخوانیدشعر کودکانه: دعای بارون || مادربزرگ دعا کرد…
شعر کودک: مادربزرگ دعا کرد، که باد و بارون بیاد
بخوانید5 داستان آموزنده درباره دعا و آثار آن
امواج بلاها را قبل از ورود بلاء بوسیله دعا دفع کنید.
بخوانید