آوردهاند که در زمان قدیم، شاعری بود که از این دیار به آن دیار سفر میکرد و مدح بزرگان میگفت و درمی چند میگرفت و زندگی خویش میگذرانید.
بخوانیدTag Archives: دزد
حکایات گلستان: عاقبت گرگ زاده / ذات خراب، اصلاح پذیر نیست
آوردهاند که در زمان قدیم طایفهای از دزدان و راهزنان در کوهستان در غاری زندگی میکردند. این راهزنان روزها راه را بر کاروانها میبستند و کاروانیان را غارت میکردند
بخوانیدقصه قبل از خواب: علیبابا و چهل دزد / بر اساس قصههای هزار و یک شب
یکی بود یکی نبود. در زمانهای قدیم نزدیک یکی از شهرهای ایرانزمین هیزمشکن فقیری زندگی میکرد به نام علیبابا. او روزها برای جمعکردن هیزم به جنگل میرفت و از فروش آنها زندگی سختی را میگذراند. یکی از این روزها که سرگرم جمعکردن هیزم بود، صدای سم اسبهایی را شنید که نزدیک میشدند
بخوانیدداستان آموزنده قدیمی: کفاش حیلهگر / جلد 67 مجموعه کتابهای طلائی
روزگاری کفاشی زندگی میکرد که از زور نداری ناگزیر شد برای پیدا کردن لقمه نانی برای زمستان، زن و کاشانهاش را رها کند و به شهر برود. در آنجا چندان تلاش کرد که در مدت کوتاهی توانست پول خوبی به دست آورد و یک الاغ بخرد و کیسه کوچکی پر از نقره نیز به پر شالش بیاویزد و راهی خانه شود.
بخوانیدقصه های قشنگ: دزد و دیو / عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد
در زمانهای قدیم، مرد زاهدی در دهکدهی کوچکی میزیست. او مردی بود نیکوکار و خداشناس و همیشه به همسایگان خود کمک میکرد و از مردم فقیر دستگیری مینمود، خلاصه میتوان گفت که او بیشازاندازه نیکوکار و درستکار بود.
بخوانید