در زمانهای قدیم در قلمرو کورنوال، روی تپ ای به نام «گامپ» موجودات جادویی زندگی میکردند. پیرمردها و پیرزنها قصه میگفتند که چطور در شبهای مهتابی، پریها در جشن خودشون میرقصیدند...
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : داستان پریان
کتاب قصه خیالی کودکانه: زیبای خفته / عشق، خفته را بیدار می کند
در روزگاران بسیار دور امیری با زن خود، تنها آرزویشان داشتن یک فرزند بود. سالها گذشت تا اینکه زن امیر بچهای به دنیا آورد. این بچه یک دختر زیبا برد. امیر برای شادی هر چه بیشتر، جشن بزرگی برپا کرد و تا میتوانست از مردم دعوت کرد به جشن او بیایند.
بخوانیدداستان کودکانه: وُروجک نامرئی || یک موجود موذی از عالم پریان
روزی سارا لباسهای شسته شده را روی بند پهن میکرد. روز قشنگی بود و او میخواست به خانهی دوستش رُز برود. با خودش گفت: «بعد از اینکه لباسها را روی طناب انداختم، میروم به بقیهی کارهایم برسم.»
بخوانیدداستان کودکانه: پری دریایی || دنبال رؤیاهای خوب باش!
داستان کودک: روزی روزگاری، پری دریایی کوچکی شاهزادهای را که در حال غرق شدن بود، نجات داد. کشتی شاهزاده غرق شده بود. پری دریایی او را به ساحل آورد و چند ماهیگیر او را به قصر بردند.
بخوانیدداستان «سیندرلا» ، افسانه ای از عالم پریان
سیندرلا دختر باهوش و زیبایی بود اما خواهرانش با او بدرفتاری می کردند تا اینکه یک روز شهردار برای پسرش جشنی برگزار کرد و همین جشن آغاز ماجراهای رویایی سیندرلا بود.
بخوانید