من دیگه چه طور میتوانستم توی خانه پدرم بمانم؟ اصلاً دیگر توی آن خانه که بودم انگار دیوارهایش را روی قلبم گذاشتهاند.
بخوانیدTag Archives: داستان های زنان
داستان کوتاه: خانم نزهت الدوله / نوشته: سید جلال آل احمد
خانم نزهت الدوله گرچه تابهحال سه تا شوهر کرده و شش بار زاییده و دوتا از دخترهایش هم به خانه داماد فرستادهشدهاند و حالا دیگر برای خودش مادربزرگ شده است، بازهم عقیده دارد که پیری و جوانی دست خود آدم است
بخوانیدداستان کوتاه: سمنوپزان / نوشته: سید جلال آل احمد
دود همه حیاط را گرفته بود و جنجال و بیابرو بیش از همهسال بود. زنها ناهارشان را سرپا خورده بودند و هرچه کرده بودند، نتوانسته بودند بچهها را بخوابانند.
بخوانیدداستان کوتاه: گناه / نوشته: سید جلال آل احمد
شب روضه هفتگیمان بود؛ و من تا پشتبام خانه را آبوجارو کردم و رخت خوابها را انداختم، هوا تاریک شده بود؛
بخوانیدداستان کوتاه: لاک صورتی / نوشته: سید جلال آل احمد
بیش از سه روز نتوانستند امامزاده قاسم بمانند. هاجر صبح روز چهارم، دوباره بغچه خود را بست و گیوه نوی را که وقتی میخواستند به این ییلاق سهروزه بیایند...
بخوانید