در ایالت «سیچوان» در کنار کوه معروف «ذوشان» معبدی قرار داشت. در اطراف این کوه میمونهای زیادی زندگی میکردند. اما از انسانها نمیترسیدند و اغلب به نزدیکی معبد میآمدند و از راهبان معبد غذا میگرفتند و در واقع با آنها دوست شده بودند.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : داستان قبل از خواب
قصه کودکانه پیش از خواب: خرسک و قطار / گردش به یادماندنی
خرس کوچولویی در یک جنگل زیبا زندگی میکرد، یک روز بازیکنان از جنگل بیرون آمد. ناگهان چشمش به یک قطار افتاد که روی ریلهای راهآهن در کنار کوه ایستاده بود.
بخوانیدقصه کودکانه پیش از خواب: لباس عروسک آهنی
عروسکی بود که جنسش از آهـن بـود. به همین دلیل عروسکهای دیگر او را «آهنی» مینامیدند. همه او را دوست میداشتند و البته او دوستان زیادی داشت که جنسشان از چیزهای دیگر بود.
بخوانیدقصه کودکانه پیش از خواب: تخم مرغی برای مادر
در خانهي «شیلی» کوچولو یک مرغ خیلی خیلی چاق زندگی میکرد. خانم مرغه هرروز صبح یک تخم خیلی خیلی بزرگ میگذاشت. مادر نیز بلافاصله آن را برای شیلی درست میکرد و به عنوان صبحانه به او میداد.
بخوانیدقصه کودکانه پیش از خواب: مدال های گنجشک کوچولو
قرار بود پرندگان جنگل، در مسابقه بزرگی شرکت کنند. یک گنجشک کوچولو هم همراه مادرش برای شرکت در این مسابقه به طرف محل مخصوص مسابقه راه افتادند. وقتی به آنجا رسیدند چشمشان به عموها و دايیها و خاله و عمههای گنجشک کوچولو افتاد.
بخوانید