گلپر در یک آبادی زندگی میکرد. این آبادی پر از بچه بود. بچه هایی که باهم بازی میکردند و ترانه میخواندند. یک روز که رگبار باران باریده بود، گلپر چیزی را در آسمان دید: یک رنگینکمان بود و چه زیبا!
بخوانیدTag Archives: داستان دخترانه
قصه مصور کودکانه: هایدی دختر آلپ
هایدی در کوههای آلپ، با پیتر و بزغالهها بازی می کرد و شاد و خوشحال بود. یک روز عمه دِتی آمد تا او را به فرانکفورت ببرد. کلارا، منتظرش بود. اما هایدی غمگین بود. دلش برای کوههای آلپ و پیتر تنگ میشد...
بخوانیدداستان آموزنده دخترانه «مری آشپزی میآموزد» _ اهمیت دستپخت خوب برای دخترخانمها
مری دوست دارد آشپزی کند. مادربزرگش یک کتاب آشپزی به او هدیه می کند و مری دست به کار می شود. او خوراکی های خوشمزه ای درست می کند. مادرش هم به او کمک میکند. مری آشپز خوبی می شود...
بخوانید