در زمانهای قدیم دو شریک تصمیم گرفتند که برای کسبوکار از شهر خود به شهر دیگری بروند. یکی از آنها حقهباز و بدجنس بود؛ اما دیگری مرد سادهدلی بود. آنها پسازآنکه وسایل سفر خود را برداشتند، از خانوادههای خود خداحافظی نمودند و بهطرف شهر دیگر حرکت کردند.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : خیانت در دوستی
قصه کودکانه: درختی که به دادگاه رفت! | خیانت در امانت و رفاقت
در زمانهای خیلی قدیم مردی بود به نام جواد. او میخواست به سفر برود. کیسهای داشت که در آن صد سکه طلا بود. تمام دارایی او همین سکهها بود. او نمیخواست آن را همراه خودش ببرد. میترسید در بین راه دزدها سکههایش را ببرند. پس تصمیم گرفت سکهها را پیش کسی بگذارد و برود.
بخوانیدداستان کودکانه و آموزنده: شکارچی و کبک خودخواه || افسانههای ازوپ
در مرغزاری دور که کمتر پای انسان به آنجا میرسید، کبکِ تنهایی زندگی میکرد که نمیتوانست با دستۀ کبکها -که در آن نزدیکیها زندگی میکردند- همراه شود.
بخوانیدقصه آموزنده «موش آهن خور» درباره امانتداری و خیانت نکردن به دوستان
قصه ای آموزنده درباره اینکه نباید در امانت، خیانت کرد و باید مال صاحبش را به صاحبش برگرداند.
بخوانیدداستان آموزنده: اشک مار / سرانجام خیانت در دوستی
حسن پسری چوپان است.روزی حسن با یک مار برخورد می کند و کم کم با آن دوست می شود.اما بشنوید از روزی که حسن به مار نیرنگ می زند ...
بخوانید