قصه صوتی قدیمی لباس جدید پادشاه با صدای خانم مژگان عظیمی
بخوانیدTag Archives: خیاط
قصه آموزنده: خیاط و کوزه || قصههای قابوسنامه
یک روزی بود و یک روزگاری. در روزگار قدیم در شهر ری خیاطی بود که دکانش بر سر راه گورستان بود و ناچار وقتی کسی میمرد و به گورستانش میبردند از جلو دکان خیاط میگذشتند.
بخوانیدقصه کودکانهی: چرخخیاطی مادر || به چرخخیاطی دست نزنید!
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود. روزی از روزها آقا کوچولو توی اتاق داشت بازی میکرد. او با سهچرخهی کوچولویش اینور و آنور میرفت.
بخوانیدافسانهی غول و خیاط / قصهها و داستانهای برادران گریم
خیاطی لافزن که خیاط چندان خوبی هم نبود به سرش زد برود و دنیا را بگردد. وقتی شرایط فراهم شد، او محل کارش را ترک کرد و راه سفر در پیش گرفت.
بخوانیدافسانهی خیاط و خرس / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، شاهزاده خانم متکبری بود که هر بار خواستگاری برایش میآمد، هیچ چیز برای عَرضه کردن نداشت مگر اینکه چند معما بگوید.
بخوانید