ممکن است فکر کنید که هر پادشاهی خوشبخت است؛ زیرا شاهان پول زیادی برای خرج کردن دارند. آنها بهترین اسبها را برای سوارشدن دارند؛ بهترین جواهرات را برای آویختن و بزرگترین قصرها را برای زندگی کردن؛ اما روزگاری پادشاهی بود که همهی این چیزها را داشت ولی شاد نبود.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : خوشبختی
قصه کودکانه آموزنده: درسی برای موش کوچولوها / از زندگی درس بگیرید و فراموش نکنید
دو تا موش بودند کوچولو و موچولو، فسقلی و قلقلی. مادرشان خیلی دوستشان داشت. هرروز صبح، صدایشان میزد و هرچه را که بلد بود یادشان میداد. به آنها میگفت چه بکنند و چه نکنند تا موشهای خوشبختی شوند.
بخوانیدقصه های شیرین فیه ما فیه: اسیران خوشبخت
پیامبر (ص) در جنگی اسیران بسیاری گرفته بود؛ همه دستوپابسته. در میان آنها یکی هم عموی او بود؛ عباس. اسیرانِ دربند، با ناتوانی و سرشکستگی گریه میکردند و مینالیدند؛
بخوانیدقصه کودکانه ملکه مارها || در آرزوی خوشبختی
سالها پیش خانوادهای روستایی بر روی تپهای که اطرافش را باغ چای احاطه کرده بود، خانهای ساخته بودند و بهخوبی و خوشی با یکدیگر زندگی میکردند. این خانوادهی سهنفری دارای پسر خردسالی بودند که «هومان» نام داشت. چون در همسایگی آنها کسی زندگی نمیکرد، این پسر با حیوانات دوست شده بود و با آنها بازی میکرد.
بخوانیدقصههای مُلستان: شیر یا خط؟ || راز خوشبختی و بدبختی
میان دو شهر جابلقا و جابلسا یک آبادی کوچک بود که دو حاکم جابلقایی و جابلسایی بر سر آن اختلاف داشتند. اینیکی میگفت آبادی جزء جابلقاست، آنیکی میگفت جزء جابلساست. سالها بر سر تصرف آن گفتگو داشتند
بخوانید