بایگانی/آرشیو برچسب ها : خورشید

چنین سرزمین تاریک، اما بزرگی در کنار دریایی قرار داشت. خورشید هرگز بر بالای این سرزمین نبود: هیچ‌کس آفتاب را ندیده بود، ستاره‌ها هم نبودند، برای اینکه همیشه و همه‌وقت بر فراز این سرزمین ابرهایی تیره سراسر آسمان را پوشانیده بودند.

فهرست قصه های این مجموعه: 1-شادی و دوای درد 2- آن روز معمولی در مدرسه 3- خورشید و باد شمال (روایت تازه) 4- گرگو (افسانه ای از بوشهر) 5- لوبیای سحر آمیز (بازنویسی)

فهرست قصه های این مجموعه: 1- غول های بینی دراز 2- غنچه و شبنم و خورشید 3- فکر زمستان 4- فاخته 5- فردیناند

فهرست قصه های این مجموعه: ساقه ي ني / زور دارم زور / ریحانه خاتون و پسرش / خورشید و باد شمال / حسام بیک و احمد بیک

قناری کوچولو خیلی خوشحال بود. چون اون روز قناری فهمیده بود که خورشید خانوم خیلی مهمه. اون می‌‌خواست یه جوری از خورشید خانم تشکر کنه...