Tag Archives: خانواده رابینسون

متن کوتاه و ساده رمان: وحشی کوچولو / تنها در جزیره‌ای ناشناخته | جلد 55 مجموعه کتاب‌های طلایی

وحشی کوچولو The Little Savage نویسنده فردریک مَریات (23-)

اولین چیزی که یادم می‌آید این است که من و یک مرد اخمو در جزیره‌ای تنها مانده بودیم. او به‌جز دستورهایی که به من می‌داد، زیاد حرف نمی‌زد. هرچه من از او می‌پرسیدم: «آخر چطور شد که ما به این جزیره آمدیم؟»

بخوانید

ماجرای خانواده‌ رابینسون: خانواده‌ دکتر ارنست در جزیره ناشناخته | جلد 53 کتابهای طلایی

ماجرای خانواده‌ی رابینسون دکتر ارنست یوهانس ویس کتابهای طلایی (18)

... بعد کشتی ما به صخره‌ای خورد. شدت برخورد کشتی با صخره طوری بود که انگار کشتی می‌خواست تکه‌تکه شود. آب به داخل کشتی هجوم آورد. وقتی‌که کشتی به صخره خورد من با زن و پسرهایم در اتاقمان بودم. صدا مثل خنجری در بدن من فرورفت. فریاد زدم: «نابود شدیم!»

بخوانید