Tag Archives: حسادت

 قصه های قشنگ فارسی: کلیله‌ و دمنه / عاقبت حسادت به دوستان

قشنگترین-قصه-های-فارسی-برای-کودکان-کلیله‌-و-دمنه

هزاران سال پیش، در جنگل خوش آب‌وهوا و زیبایی دو تا روباه زندگی می‌کردند. آن دو باهم برادر بودند، یکی از آن‌ها کلیله و دیگری دِمنه نام داشت. کلیله‌ودمنه در خدمت شیری بودند و آن شیر به تمام حیوانات آن جنگل حکومت می‌کرد.

بخوانید

قصه های شیرین فیه ما فیه: مهمان حسود

قصه-های-شیرین-فیه-ما-فیه-مولوی-مهمان-حسود

آورده‌اند که: کسی در راه مکه، آواره‌ی بیابان‌ها شد. آن‌چنان‌که از پا افتاد و تشنگی نفسش را برید. زنده و مرده، چادری را در آن دورها دید و افتان‌وخیزان خود را به آنجا رساند. زنی در آستانه‌ی آن چادر کوچک و پوسیده ایستاده بود.

بخوانید

داستان کودکانه: کرم حسود || زود قضاوت نکنیم!

داستان کودکانه: کرم حسود || زود قضاوت نکنیم! 1

یک روز بهاری، کرم سبزرنگی روی برگ درختی نشسته بود. پروانه‌ی زیبایی را دید که بال‌زنان، در نسیم پرواز می‌کرد. کرم با خودش گفت: «این عادلانه نیست که من روی این برگ بنشینم و هیچ کاری برای انجام دادن نداشته باشم و هیچ جایی نتوانم بروم...

بخوانید