داستان کوتاه «زندگی پنهان والتر میتی» / جیمز تربر داستان کوتاه 193 «جا نمیزنیم!» صدای فرمانده مثل صدای شکستن یخ نازکی بود. اونیفورم رسمیاش تنش بود و کلاه سفید قیطاندوزی شدهاش را یکوری تا روی یک چشم خاکستری بیحالش پایین کشیده بود. بخوانید