یکی بود یکی نبود. توی یک مزرعهی کوچک، یک مرغ و یازده جوجهاش زندگی میکردند. ده تا از این جوجهها خوب و مهربان بودند؛ اما یکی از آنها بداخلاق و ازخودراضی بود.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : تکبر
قصه آموزنده داوینچی: درخت غار، درخت مورد و درخت گلابی / عاقبت بخیری
مردی دهاتی با تبری در دست کنار درخت گلابی ایستاد. درخت غار داد زد: - آهای درخت گلابی. این مرد برای انداختن تو آمده. مرد دهاتی دستهی تبرش را محکم کرد و شروع کرد به تبر زدن درخت تا آن را بیندازد.
بخوانید5 داستان آموزنده درباره تکبر و خودبزرگبینی
کسی که به اندازه دانه خردلی در دلش تکبر باشد داخل بهشت نمیشود
بخوانید