روزی روزگاری در یک جنگل دور، یک کلبهی سنگی بامزه قرار داشت. این کلبه متعلق مامان بزی بود. مامان بزی همراه با هفتتا بچه بزی کوچولوی خیلیخیلی بامزه توی کلبه با خوشحالی زندگی میکردن!!
بخوانیدTag Archives: بز
قصه صوتی کودکانه: ماه مبارك رمضان + 4 قصه دیگر / با صدای: مریم نشیبا #16
فهرست قصه های این مجموعه: 1- ماه مبارك رمضان 2- باران بهاری 3- كاج گریان 4- ترك كردن عادت بد 5- كی مامان بزی رو دیده؟
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: پاپهن خانم و 4 قصه صوتی دیگر / با صدای: پگاه قصهگو #28
فهرست قصه های این مجموعه: 1- پاپهن خانم / 2- بوکولا / 3- بی بی چارقد گلی و بزک پشم فرفری / 4- بیشترش کن / 5- بی نام (اسمشو تو حدس بزن)
بخوانیدقصه کودکانه: زنبور و بز مهربان | به یکدیگر کمک کنیم
در یک دشت بزرگ و سرسبز بز مهربانی زندگی میکرد. بز دو تا بچه داشت. یک روز بز مهربان برای آب خوردن به کنار رودخانه رفت. در همین موقع زنبوری را دید که توی آب افتاده بود و داشت غرق میشد.
بخوانیدقصه صوتی قدیمی: بزی که گم شد || بخش 1 و 2 کامل
سالها پیش از این توی یک ده، پیرمردی زندگی میکرد که یه بز داشت. یه بز خیلی بزرگ، دندون طلای سم طلا ، قدش بلند، پشمش مثل نخ طلا، ریشش سفید، چشمهاش سیاه، شاخش بلند و پیچیده، رنگ حنا. پیرمرد این بز وُ خیلی دوست داشت و به هیچکس هم نشونش نمیداد...
بخوانید