بایگانی/آرشیو برچسب ها : برکه

قصه کودکانه: توپ سبز سودابه | قورباغه باهوش در برکه آب

قصه-کودکانه-پیش-از-خواب-توپ-سبز-سودابه

سودابه و مسعود در مزرعه‌ی کوچکی زندگی می‌کردند. در جلوی مزرعه آبگیری بود و جلوتر از آن هم جنگل. سودابه کوچولو یک توپ سبز داشت. یک روز صبح می‌خواست توپ‌بازی کند؛ ولی هرچه گشت توپش را پیدا نکرد. او به‌طرف برادرش رفت. مسعود روی بالاترین پله‌ی نردبان نشسته بود.

بخوانید

قصه کودکانه: چشمک، چرا قهری؟ | با همدیگه قهر نباشیم

قصه-کودکانه-پیش-از-خواب-چشمک،-چرا-قهری؟

چشمک، یک قورباغه‌ی کوچولو سبز بود که در یک آبگیر زندگی می‌کرد. او معمولاً کنار آبگیر می‌نشست و قورقور می‌کرد. گاهی هم بازی می‌کرد و بعدش چرت می‌زد. بعضی وقت‌ها که هوا خوب و آفتابی بود، فاطمه کوچولو به آبگیر می‌آمد.

بخوانید

قصه کودکانه: قوی‌ترین قورباغه‌ی برکه

قصه-کودکانه-قوی‌ترین-قورباغه‌ی-برکه

یک صبح قشنگ بهاری، قورباغه کوچولو از خانه‌اش بیرون آمد تا توی آب برکه صورتش را بشوید. وقتی عکس خودش را در آب دید، کمی فکر کرد و گفت: «نه، این‌طور نمی‌شود. من باید بزرگ‌ترین و قوی‌ترین حیوان این جنگل بشوم، این دست و پای کوچولو به درد هیچ کاری نمی‌خورد»

بخوانید