فهرست قصه های این مجموعه: اردك كوچولو / آهوی اسرافكار / بركه زیبا / برف دونه دونه / اشتباه احسان كوچولو
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : برکه
قصه صوتی کودکانه: صدای آواز قورباغه / مریم نشیبا
قورباغهی سبز از صبح تا شب کنار برکه مینشست و از آواز خواندن بقیهی حیوانات ایراد میگرفت. او هیچوقت خودش آواز نمیخواند. اصلاً نمیدانست که میتواند آواز بخواند!
بخوانیدقصه کودکانه: توپ سبز سودابه | قورباغه باهوش در برکه آب
سودابه و مسعود در مزرعهی کوچکی زندگی میکردند. در جلوی مزرعه آبگیری بود و جلوتر از آن هم جنگل. سودابه کوچولو یک توپ سبز داشت. یک روز صبح میخواست توپبازی کند؛ ولی هرچه گشت توپش را پیدا نکرد. او بهطرف برادرش رفت. مسعود روی بالاترین پلهی نردبان نشسته بود.
بخوانیدقصه کودکانه: چشمک، چرا قهری؟ | با همدیگه قهر نباشیم
چشمک، یک قورباغهی کوچولو سبز بود که در یک آبگیر زندگی میکرد. او معمولاً کنار آبگیر مینشست و قورقور میکرد. گاهی هم بازی میکرد و بعدش چرت میزد. بعضی وقتها که هوا خوب و آفتابی بود، فاطمه کوچولو به آبگیر میآمد.
بخوانیدقصه کودکانه: قویترین قورباغهی برکه
یک صبح قشنگ بهاری، قورباغه کوچولو از خانهاش بیرون آمد تا توی آب برکه صورتش را بشوید. وقتی عکس خودش را در آب دید، کمی فکر کرد و گفت: «نه، اینطور نمیشود. من باید بزرگترین و قویترین حیوان این جنگل بشوم، این دست و پای کوچولو به درد هیچ کاری نمیخورد»
بخوانید