یکی بود یکی نبود. کنار یک جنگل سبز، خانهای بود. توی این خانه، پیرزن تنهایی زندگی میکرد. یک روز پیرزن دَم درِ خانه نشسته بود و نخ میریسید؛ ناگهان موش کوچولویی را دید که کلاغی دنبالش کرده بود.
بخوانیدTag Archives: ببر
داستان کودکانه ببر شگفتانگیز نامرئی
اشلی و سوفی یک دوست جدید داشتن! بوبا! که یک میمون خیلی بامزه بود! بوبا میتونست خیلی شیطون باشه ولی میمون خیلی خوبیه و اشلی و سوفی خیلیخیلی دوستش دارن!
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: موش موشی بازیگوش و 4 قصه دیگر/ با صدای: مریم نشیبا #12
فهرست قصه های این مجموعه: 1- موش موشی بازیگوش 2- لانه ای برای ببر 3- لنگه جوراب تنها 4- مرد كشاورز و چغندر بزرگ 5- یك كار خوب
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: شنل قرمزی و 4 قصه صوتی دیگر / با صدای: پگاه رضوی #18
فهرست قصه های این مجموعه: 1- شنل قرمزی / 2- غنچهی گل / 3- آهنگ شب / 4- ببر مهربان / 5- پیرمرد معدنچی
بخوانیدداستان کودکانه: زنبوری که خطهای بیشتری میخواست || قصه شب
داستان کودک: بِرتی، زنبورعسل جوان و مغروری بود. هرروز صبح وقتی از خواب بیدار میشد، قطرهی شبنمی را پیدا میکرد تا خودش را در آن ببیند و از خودش تعریف کند. چیزی که خیلی باعث غرور او میشد، نوارهای سیاه روی بدنش بود.
بخوانید