Tag Archives: ببر

قصه کودکانه روستایی: ببری که موش شد / گذشته ات را فراموش نکن!

قصه-کودکانه-روستایی-ببری-که-موش-شد

یکی بود یکی نبود. کنار یک جنگل سبز، خانه‌ای بود. توی این خانه، پیرزن تنهایی زندگی می‌کرد. یک روز پیرزن دَم درِ خانه نشسته بود و نخ می‌ریسید؛ ناگهان موش کوچولویی را دید که کلاغی دنبالش کرده بود.

بخوانید

داستان کودکانه: زنبوری که خط‌های بیشتری می‌خواست || قصه شب

داستان کودکانه: زنبوری که خط‌های بیشتری می‌خواست || قصه شب 2

داستان کودک: بِرتی، زنبورعسل جوان و مغروری بود. هرروز صبح وقتی از خواب بیدار می‌شد، قطره‌ی شبنمی را پیدا می‌کرد تا خودش را در آن ببیند و از خودش تعریف کند. چیزی که خیلی باعث غرور او می‌شد، نوارهای سیاه روی بدنش بود.

بخوانید