اون روز، یک روز خیلی گرم تابستونی بود! بلا که حسابی عرق کرده بود، داشت با یک بادبزن، خودش رو باد میزد!
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : باران
داستان کودکانه پیش از خواب: دختران خانم ابر / سفر قطره های باران
خانم ابر فرزندان زیادی دارد. فرزندانش قطرههای کوچک آب هستند. او فرزندانش را با خود در آسمان آبی به پرواز درمی میآورد و همراه موسیقی باد آنها را میرقصاند. آنها بسیار مهرباناند و شاداب.
بخوانیدقصه کودکانه پیش از خواب: باران بهاری چه رنگی است؟
باران بهاری مثل دانههای مروارید یکریز میبارید، شرشر شرشر... یک گروه از پرندهها در لانهی پرستو خانم جمع شده بودند و درحالیکه از پشت شیشه بیرون را تماشا میکردند با هم بحث میکردند.
بخوانیدقصه کودکانه: مورچه مهربان / یک روز بارانی زیر قارچ وحشی
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود. مورچه پرکار و زحمتکشی بود که همیشه کار میکرد، دانه جمع میکرد به دیگران کمک میکرد، خانه میساخت. خلاصه روزی نبود که دست به کاری نزند.
بخوانیدقصه کودکانه: مرد بارانی و عروسک آفتابی
دختر کوچولویی بود به اسم جین. مادر جین برایش یک اسباببازی جالب خریده بود که به آن خانهی آبوهوایی میگفتند. این خانه طوری بود که در هوای بارانی، مرد بارانی از توی خانه بیرون میآمد و در هوای آفتابی، عروسک آفتابی.
بخوانید