Tag Archives: افسانه ایرانی

قصه عامیانه: امیر ارسلان نامدار / جلد 66 مجموعه کتابهای طلائی

قصه عامیانه: امیر ارسلان نامدار / جلد 66 مجموعه کتابهای طلائی 1

روزگاری در کشور مصر بازرگانی زندگی می‌کرد که خواجه نعمان نام داشت. خواجه نعمان مردی سرد و گرم چشیده و شصت‌ساله بود. یک روز خواجه نعمان خواست برای تجارت به هندوستان سفر کند. وقتی‌که همه‌چیز حاضر شد ناخدای کشتی بادبان‌ها را برافراشت و کشتی به راه افتاد.

بخوانید

افسانه ایرانی: مرغ سعادت || داستان سعد و سعید

افسانه-ایرانی-مرغ-سعادت-سعد-و-سعید

یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ‌کس نبود، خارکنی بود یک زن داشت، با دو پسر که یکی اسمش سعد بود و دیگری سعید. خارکن روزها به صحرا می‌رفت، خار جمع می‌کرد، به شهر می‌آورد می‌فروخت و از پول آن‌ها گذران می‌کرد تا آنکه زنش مرد و او هم بعد از مدتی یک زن دیگر گرفت.

بخوانید

افسانه ایرانی: بُزی || سرانجام دروغ‌گویی و پاداش درست‌کاری

افسانه-ایرانی-بزی

یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ‌کس نبود، خیاطی بود که در این دار دنیا سه پسر داشت، این‌ها در دکان‌ وردستش بودند. یک روز این خیاط، یک بز ماده خرید، که صبح به صبح شیرش را بدوشند، قاتق نانشان کنند.

بخوانید