Tag Archives: احترام به سالمندان

قصه کودکانه روستایی: پند‌های پیرمرد / در زندگی با بزرگترها مشورت کنیم

قصه-کودکانه-آموزنده--پند‌های-پیرمرد

آن‌طرف جنگل‌های پردرخت، بعد از رودخانه‌های پرآب، پای یک کوه بلند، دهکده‌ی کوچکی بود. توی این دهکده، رسم بود که پیرمردها و پیرزن‌هایی که نمی‌توانستند کار بکنند را به جنگل می‌بردند و آن‌ها را همان‌جا می‌گذاشتند و برمی‌گشتند.

بخوانید

قصه آموزنده: نوه و پدربزرگ / به افراد کهنسال احترام بگذاریم

قصه-های-شب-برای-کودکان-ایپابفا-نوه-و-پدربزرگ

پیرمردی بود که با پسر، عروس و نوه‌اش در خانه‌ای زندگی می‌کرد. چشم‌های پیرمرد ضعیف شده بود و خوب نمی‌دید. گوش‌هایش سنگین شده بود و خوب نمی‌شنید، زانوهایش هم موقع راه رفتن می‌لرزید. وقتی‌که سر میز غذا می‌نشست، از ضعف و پیری قاشق در دستش می‌لرزید و غذا روی میز می‌ریخت.

بخوانید

قصه کودکانه: شیر، مار و کالولو خرگوشه || قدر بزرگترها و سالمندان را بدانیم!

قصه-کودکانه-پریان-شیر،-مار-و-کالولو-خرگوشه

زمانی شیر خیلی بزرگی وجود داشت و چون خیلی‌خیلی بزرگ بود او را سلطان شیرها می‌نامیدند. این شیر يك روز گفت: «حیوان‌های پیر هیچ فایده‌ای ندارند. تنبل هستند و دیگر اینکه علف و غذائی را که جانورهای جوان برای رفع گرسنگی باید بخورند می‌خورند.

بخوانید