یکی بود، یکی نبود. توی یک درختزار، خاله گنجشکه و ننه کلاغه همسایه بودند. خاله گنجشکه اهل کار بود. از صبح تا شب به فکر تمیز کردن لانه و جمعآوری دانه بود؛ اما ننه کلاغه سربههوا بود.
بخوانیدTag Archives: آینده نگری
قصه کودکانه شب: جیرجیرک و مورچه / از امروز به فکر فردا باش
در جنگلی زیبا و سرسبز یک جیرجیرک و یک مورچه در کنار هم خانه داشتند. آنها همسایه بودند. تابستان که هوا خوب بود و آفتاب روی شاخههای درختها میتابید، جیرجیرک روی شاخهها مینشست و آواز میخواند
بخوانیدداستان کودکانه: راسو و کودک || آینده نگر باشید و زود قضاوت نکنید
داستان آموزنده: زن و مردی در خانۀ بزرگی با پسر کوچکشان زندگی میکردند. آنها از یک راسوی رام و دستآموز نگهداری میکردند. راسو و کودک خیلی همدیگر را دوست داشتند. آنها باهم بازی میکردند.
بخوانیدقصههای لافونتِن: داستان زنجره و مورچه| از امروز به فکر فردا باش
داستان آموزنده: زنجره حشرۀ آوازهخوان و دورهگرد است. همۀ فصل بهار و تابستان که هوا خوب است مشغول ولگردی و آوازهخوانی است و هرچه گیرش میآید میخورد و دلخوش، زیر آواز میزند.
بخوانید