شبی تاریک در پاییز بود. بانکدار پیر در کتابخانهٔ خود بالا و پایین میرفت و به خاطر میآورد که چگونه پانزده سال پیش در یک شب پاییزی میهمانی به راه انداخته بود. در آن جا مردان باهوش بسیاری حضور داشتند و در میانشان گفتگوهای جالب توجهی در جریان بود.
بخوانیدTag Archives: آنتوان چخوف
داستان کوتاه «دشمنها» / آنتوان چخوف
نزدیکیهای ساعت ده یک شب تاریک ماه سپتامبر، آندرهی، تنها پسر شش سالهٔ دکتر کریلف، پزشک دولتی، از بیماری دیفتری چشم از دنیا فروبست ...
بخوانیدداستان کوتاه «بوسه» / آنتوان چخوف
در ساعت هشت شب بیستم ماه می تمامی شش گروه توپخانه از تیپ آتشبار نیروهای ذخیره در دهکدهٔ مایستکچی در میانهٔ راه خود به اردوگاه اصلی برای سپریکردن شب توقف کردند.
بخوانید