داستان کوتاه «پارکر اندرسن فیلسوف» / آمبروز بیرس داستان کوتاه 162 زندونی، اسمت چییه؟» «چون فردا، موقع طلوع آفتاب، دیگه به دردم نمیخوره، آنقدرها ارزش پنهان کردن نداره، پارکر اندرسن» «درجهت؟».... بخوانید