گنجشگکِ اشی مشی●♪♫ لبِ بومِ ما، مشین●♪♫ بارون میاد؛ خیس میشی…●♪♫ برف میاد؛ گوله میشی…●♪♫
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : گنجشک
داستان کودکانه: مترسک || داستان گنجشک فداکار
در یک مزرعه، گنجشکی زندگی میکرد. لانهاش در آلاچیقی که وسط مزرعه بود و سقف آن از سایههای سبز گندم پوشیده شده، قرار داشت و با خورشید خانم همیشه دربارۀ زیبایی مزرعه و شقایقهای آن حرف میزد.
بخوانیدشعر کودکانه: کمک، کمک! || گنجشکه روی بومه
شعر کودک: گنجشکه روی بومه، داره صدا میکنه
بخوانیدقصه شب کودک: جوجه کلاغ و جوجه گنجشک || آرزوی خوب داشته باشیم
قصه شب: روزی روزگاری جوجه کلاغی و جوجه گنجشکی همسایه بودند. آشیانهی کلاغها روی درخت کاج بود و آشیانهی گنجشکها هم روی درخت چنار. این دو تا درخت هم کنار هم بودند. پس کلاغها و گنجشکها هم اینطوری همسایه بودند.
بخوانیدقصه شب کودک: گنجشک دانا و قورباغه || هرچیز به جای خویش نیکوست
قصه شب: روزی روزگاری گنجشکی دانا بالای یک رودخانه پرواز میکرد. گنجشک رفت و رفت و رفت تا اینکه یکدفعه تشنه شد. این بود که با خودش گفت: «بروم پایین آب بخورم بعد دوباره پرواز کنم.»
بخوانید