Tag Archives: گنجشک

یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود غیر از خدای خوب و مهربان هیچ‌کس نبود. اسمانی بود آبی آبی. زیر این آسمان آبی، در گوشه‌ای باغچه‌ای بود پر از گل؛ یک گل سرخ، دو تا گل بنفشه، یک گل آفتابگردان بزرگ و قشنگ و پیچک و سبزه و خلاصه، گل و گیاه‌های رنگ‌ووارنگ.

یکی بود یکی نبود. باران بهاری همه‌جا را تمیز و خوشبو کرده بود. آقا موشی پنجره را باز کرد تا هوای خوب بهاری به داخل خانه بیاید. بعد به خانم موشی گفت: «می‌خواهم بروم بیرون و کمی قدم بزنم.»

توتو یک سِهره است. سِهره نوعی پرنده از انواع گنجشک‌ها می‌باشد. توتو مثل بقیۀ گنجشک‌ها در آشیانه‌ای که از علف‌های خشک کوچک گیاهان بر روی شاخه یکی از درختان مزرعه ساخته، زندگی می‌کند.

گنجشکک، گنجشک کوچولویی بود که در بالای درختی زندگی می‌کرد. گنجشکک صبح تا غروب از این درخت به آن درخت و از سر این بوته به سر آن بوته می‌پرید و از میوه‌ها و دانه‌ها و حشراتی که پیدا می‌کرد می‌خورد.

گنجشگکِ اشی مشی●♪♫ لبِ بومِ ما، مشین●♪♫ بارون میاد؛ خیس میشی…●♪♫ برف میاد؛ گوله میشی…●♪♫