بایگانی/آرشیو برچسب ها : گنج

قصه های پریان: گنج زر || هانس کریستین اندرسن

قصه-های-پریان-هانس-کریستین-اندرسن-گنج-زر

هر شهری که می‌خواهد شهر نامیده شود نه دهکده، برای خود جارچی شهر دارد و هر جارچی‌ای دو طبل دارد. یکی را هنگام اعلام خبرهای عادی می‌زند، مثلاً «ماهی تازه در بندر می‌فروشند!» طبل دیگر بزرگ‌تر است و صدای بَم‌تری دارد؛

بخوانید

داستان کودکانه و پرماجرای: پدربزرگِ دریانوردِ من! || در جستجوی گنج

کتاب داستان کودکانه و پرماجرای پدربزرگِ دریانوردِ من! (23)

پدربزرگ و مادربزرگ من، در یک خانۀ کوچک که باغچه‌ای هم دارد زندگی می‌کنند. تابستانِ گذشته و تعطیلاتم را نزد آن‌ها گذراندم...یک روز، پدربزرگ، ماکت یک کشتی قدیمی را که در اتاقش بود نشانم داد و گفت: تو می‌دانستی که من ناخدای این کشتی بودم؟

بخوانید

داستان کودکانه: گنج پنهان || قصه‌ها ما را به جهان تخیّلات می‌برد

داستان کودکانه: گنج پنهان || قصه‌ها ما را به جهان تخیّلات می‌برد 1

جیم در یک خانه‌ی قدیمی زندگی می‌کرد. خانه‌اش باغ بسیار بزرگی داشت. این خانه کمی ترسناک بود. جیم همیشه ترجیح می‌داد توی باغ باشد و ساعت‌ها روی چمن‌های بلندِ باغ توپ‌بازی کند. گاهی هم از درخت کهن‌سال سیب بالا می‌رفت...

بخوانید