روزی روزگاری جنگلبانی بود که همسرش مرده بود و او با پسر کوچکش زندگی میکرد. روزی از روزها، او به دنبال شکار به جنگل رفت. همینکه وارد جنگل شد، صدای جیغی را شنید. به دنبال صدا رفت تا به یک درخت بلند رسید.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : گمشده
قصه کودکانه: پری کوچولوی هفتآسمان | فرشته کوچولویی که روی زمین گم شد
یکی بود یکی نبود. پری کوچکی بود که با مادرش در آسمان هفتم زندگی میکرد. پری کوچولوی قصه ما، هنوز بال نداشت. برای همین، نمیتوانست مثل مادرش پرواز کند. وقتیکه مادرش برای گردش به هفتآسمان پرواز میکرد، پری کوچولو توی خانه میماند.
بخوانیدداستان کودکانه: شیرِ گمشده || قصه شب برای کودکان
روزی روزگاری، بچه شیری بود به اسم لِنی. او یک بچه شیر خیلی کوچولو بود، ولی خودش خیال میکرد که شجاعترین شیر آفریقاست.
بخوانیدداستان تخیلی کودکانه: امپراتوری گمشدهی آتلانتیس
«مایلو تاش» در آزمایشگاه موزهای کار میکرد. او استاد نقشهبرداری بود و نقشههای خیلی خوبی میکشید. همچنین زبان تمدنهای خیلی قدیمی و ازیادرفته را مطالعه میکرد؛ اما بزرگترین آرزوی مایلو پیدا کردن شهر گمشدهی آتلانتیس بود.
بخوانیدداستان کودکانه: کالو، خرس سیاه دوستداشتنی || عروسکتو گم نکن!
داستان کودک: مغازۀ آقای پوری پر از همه جور اسباببازی بود. از قطعههای خانهسازی گرفته تا عروسکها و سواریها و کامیونها...روی یکی از طاقچههای مغازه یک خرس بزرگ قرار داشت. اسم این خرس کالو بود.
بخوانید