قصه تصویری کودکانه: فداکاری بزرگ / برای وقت خواب کودکان قصه تصویری (کارتونی) 498 توی کلبهی کوچکی وسط زمینی بی آب و علف، آفتاب سوخته و بایر، پیرزن فقیری به همراه یک دختر زندگی می کردند. پیرزن، پژمرده و ترشرو بود و مدام با خودش حرفهای مبهم میزد. دختر که اسمش «فینولا» بود مثل غنچهی گل سرخ، شیرین و باطراوت بود. بخوانید