در شهر آدم کوچولوها، دو کوتوله بودند. اسم یکی مو فرفری بود و دیگری موقرمزی. آنها یک خانهی کوچولو داشتند و باهم در آن زندگی میکردند. مو فرفری مرتب و موقرمزی نامرتب بود. اتاق مو فرفری تمیز و منظم بود.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : کوتوله
قصه کودکانه: سفرهای گالیور | گالیور کوچولو در سرزمین آدم کوچولوها
گالیور مسافرت را خیلی دوست داشت. او بیشتر وقتها سوار کشتیاش میشد و به جاهای دوردست سفر میکرد. در یکی از این سفرها هوا بهشدت طوفانی شد و کشتی گالیور را بهشدت تکان داد. در همین موقع کشتی دزدان دریایی هم از راه رسید و با توپ به کشتی گالیور شلیک کرد و آن را غرق کرد.
بخوانیدقصه کودکانه: ساز جادویی | پاداش خوبی، خوبی است
جوانی در کوهستان گردش میکرد که چشمش به کوتولهای افتاد. ریش کوتوله به شاخههای یک درختچه، گیر کرده بود. جوان که خیلی مهربان بود به کوتوله کمک کرد تا خود را آزاد کند.
بخوانیدقصه کودکانه: کوتولهای که غول شد | باید قدر چیزهایی را که داریم بدانیم
یک روز قشنگ و آفتابی «پیرینو» آدم کوچولوی ناز و بازی گوش تصمیم گرفت به کمک دوستانش خرگوش و سنجابها لباسهای کثیفش را بشوید. پیرینو لباسها را گذاشت توی سبد و بهطرف رودخانه راه افتاد. هوا خوب و آفتاب لذتبخش بود.
بخوانیدقصه های پریان: کوتوله و زن باغبان || هانس کریستین اندرسن
کوتولهها را که میشناسی، اما آیا با زنِ باغبان هم آشنا هستی؟ او کتاب، فراوان خوانده بود و شعر، زیاد از بر بود. چهبسا حتی خودش آنها را میسرود؛ تنها با قافیه، کَمَکی مشکل داشت. آن را «به هم چسباندن شعرها» میخواند. صاحب استعداد بود، در نوشتن و گفتگو میبایست وزیر میشد، یا دستکم زن وزیر.
بخوانید