قوقولیقوقو... قوقولیقوقو... هنوز هوا بهطور کامل روشن نشده بود که آقا خروسه به بالای درخت بزرگی رفت و روی شاخهاش نشست و آواز صبح شده بیدار شوید را سر داد.
بخوانیدTag Archives: کمک به دیگران
قصه کودکانه شب: فقط یک لبخند کافی است / کمک به دیگران
پیرزن مهربان، آهستهآهسته قدم برمیداشت. درست مثل همهی پیرمردها و پیرزنهای نودساله در محلهای که پیرزن زندگی میکرد، همه به او مادربزرگ میگفتند. پیرزن همیشه لبخند میزد و به دیگران سیب میداد.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: مهمان پرستو / داستان شتر مهربان
پرستو منتظر مهمان بود و برای پذیرایی کردن از او همهجا را آبوجارو میکرد. حیوانهای جنگل که فهمیدند پرستو منتظر مهمان است برای کمک کردن به او رفتند.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: کاموای زرد و مشکل بزرگ / مریم نشیبا
همهی کامواهای رنگی با هم همسایه بودند. آنها با طلوع خورشید به کمک هم شهر را آب و جارو می کردند. ولی از بین همهی کامواها، کاموای زرد به کسی کمک نمی کرد...
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: درخت زردآلو / مریم نشیبا
توی حیاط مریم کوچولو درختان زیادی بود. یک درخت زردآلو هم بود. او دلش میخواست به درختان حیاط آب بدهد، ولی بیشتر به درخت آلبالو آب میداد.
بخوانید