روزی روزگاری در زمانهای خیلی قدیم، تولهسگ کوچولویی بود به اسم «پوچی» که با فقر و سختی زندگی میکرد. بعضی وقتها سه روز میگذشت و پوچی چیزی برای خوردن پیدا نمیکرد.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : کمک به حیوانات
قصه مصور کودکانه: لوسی و گیلاسهایش || با پرندگان مهربان باشیم.
لوسی درخت گیلاسی در باغ خود داشت و همیشه هنگام فرارسیدن تابستان، گیلاسهای تازه را از درخت خود میچید و در زنبیل میریخت.
بخوانیدقصه کودکانه حیوانات کوچولو و روباه حیله گر
آهوخانم هیچ فرزندی نداشت.برای همین، حیوانات جنگل به او کمک می کردند. اما روباه حیله گر نقشه کشیده بود که آهوخانم را شکار کند. روباه مدام دنبال گول زدن بقیه حیوانات بود ...
بخوانیدقصه کودکانه: آدم برفی / به حیوانات کمک کنیم
زمستان شده و بچه ها یک آدم برفی قشنگ می سازند. اما چشم و دماغ آدم برفی گم می شود. آنها شب منتظر می مانند تا ببینند چه کسی آدم برفی آنها را خراب می کند تا اینکه بالاخره می فهمند کار چه کسی است...
بخوانیدداستان کودکانه: فلفلی و هندوانه عجیب || پاداش کمک به لکلک بیمار
فلفلی پسر روستایی کوچکی بود. پدر فلفلی از مال دنيا زمین کوچکی داشت که هرسال آن را شخم میزد و چیزی برای خوردن خودشان در آن میکاشت. آن سال هم پدر فلفلی توی زمین خودش گندم کاشته بود.
بخوانید