باد، صدای نوحهخوانی و عزاداری را از زمین به گوش ماه رساند. ماه درحالیکه غم سنگینی را در دل خود احساس میکرد، چشمهای اشکآلودش را پاک کرد. نگاهش به ستارهها و ابرها افتاد که آمادهی شنیدن ادامهی ماجراهای کربلا بودند.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : کربلا
داستان محرّم: قلب شیشهای، حضرت رقیه علیهاالسلام
نرگس، دختر پنجسالهای بود که پدر خود را در جنگی بین حق و باطل از دست داد. او با مادر و عروسک موطلاییاش زندگی میکرد. شبها در کنار تخت خوابش، عروسک موطلایی را بغل میکرد و با او درد دل میکرد تا خوابش میبُرد.
بخوانیدداستان محرّم: نوگل پرپر، حضرت علیاصغر (علیه السلام)
ابرها و ستارهها در آسمان و رود فرات و نخلستان در زمین منتظر بودند که خورشید غروب کند تا آنها بتوانند ادامهی قصهی کربلا را از زبان ماه یا همان عمو هلال بشنوند.
بخوانیدداستان زیبا و آموزنده: فرشتهی نورانی | حضرت زینب سلام الله علیها
آسمان ابری نبود. اما صاف و شفاف هم نبود. آسمان غمگین بود. فرشتههای آسمانی ناراحت بودند. مرتب از اینطرف به آنطرف میرفتند و به پایین نگاه میکردند. آن پایین روی زمین یک رودخانه بزرگ دیده میشد.
بخوانید