روزگاری در کشور مصر بازرگانی زندگی میکرد که خواجه نعمان نام داشت. خواجه نعمان مردی سرد و گرم چشیده و شصتساله بود. یک روز خواجه نعمان خواست برای تجارت به هندوستان سفر کند. وقتیکه همهچیز حاضر شد ناخدای کشتی بادبانها را برافراشت و کشتی به راه افتاد.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : کتابهای طلائی
قصه های برادران گریم: برادر و خواهر / گوزن طلسم شده
یک روز، یک پسر کوچک دست خواهر کوچولویش را در دست گرفت و گفت: «از وقتیکه مادرمان مرده روزگار خوشی نداشتهایم و نامادریمان همیشه ما را کتک میزند؛ و غذای ما هم همیشه یکتکه نان خشک بیشتر نیست!
بخوانیدقصه های برادران گریم: در جستوجوی خوشبختی / هدیه های بی ارزش
روزی بود، روزگاری بود. مردی بود که سه پسر داشت. یک روز این مرد پسرهایش را پیش خود خواند و به پسر بزرگتر یک خروس و به پسر میانی یک داس و به پسر کوچک یک گربه داد و به آنها گفت: «من دیگر پیر شدهام و به مرگم چیزی نمانده و ملک و دارایی هم ندارم که برای شما باقی بگذارم
بخوانیدقصه های برادران گریم: دوازده شاهزاده خانم / سلحشور پیر و راز شاهزاده ها
روزی روزگاری، پادشاهی بود که دوازده دختر داشت. این دوازده دختر روی دوازده تختخواب کوچک میخوابیدند و تمام تختخوابها در یک اتاق بود. شبها، وقتیکه شاهزاده خانمها به اتاقخواب میرفتند پیشخدمتها در اتاق را به رویشان قفل میکردند
بخوانیدمجموعه قصه های برادران گریم: ملکه زنبور و چند قصه دیگر / جلد 65 مجموعه قصه کتابهای طلائی
مجموعه قصه های برادران گریم ملکه زنبور جلد 65 مجموعه قصه کتابهای طلائی فهرست قصههای این مجموعه: 1- ملکه زنبور 2- دوازده شاهزاده خانم 3- فردریک و کاترین 4- در جستوجوی خوشبختی 5- برادر و خواهر
بخوانید