Tag Archives: کتابهای طلائی

داستان قدیمی: سدنا و شکارچی / افسانه اسکیمو / جلد 67 مجموعه کتابهای طلائی

داستان قدیمی: سدنا و شکارچی / افسانه اسکیمو / جلد 67 مجموعه کتابهای طلائی 1

در روزگاران خیلی دور، دختری اسکیمو زندگی می‌کرد به نام سدنا. او تنها دختر مردی زن‌مُرده و زیباترین دختر سرزمین‌های برف و یخ بود. آنان در کنار دریا می‌زیستند، زمستان‌ها را در کلبه‌ای یخی و تابستان‌های کوتاه را در چادری از پوست گوزن به سر می‌آوردند.

بخوانید

داستان آموزنده قدیمی: کفاش حیله‌گر / جلد 67 مجموعه کتابهای طلائی

داستان آموزنده قدیمی: کفاش حیله‌گر / جلد 67 مجموعه کتابهای طلائی 2

روزگاری کفاشی زندگی می‌کرد که از زور نداری ناگزیر شد برای پیدا کردن لقمه نانی برای زمستان، زن و کاشانه‌اش را رها کند و به شهر برود. در آنجا چندان تلاش کرد که در مدت کوتاهی توانست پول خوبی به دست آورد و یک الاغ بخرد و کیسه کوچکی پر از نقره نیز به پر شالش بیاویزد و راهی خانه شود.

بخوانید

داستان قدیمی: ترسو / جلد 67 مجموعه کتابهای طلائی

مجموعه-داستانهای-ترسو-جلد-67-کتابهای-طلائی-ترسو

در سرزمینی دور در جنوب، در جایی که رودخانه بزرگ روان است، پادشاهی می‌زیست که پسری داشت به نام سامبا. او بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد و چهره یک شاهزاده‌ی زیبا را پیدا می‌کرد، ولی یک عیب بزرگ در وجودش خانه داشت: یعنی بسیار ترسو بود.

بخوانید

داستان آموزنده: لاک‌پشت حیله‌گر / جلد 67 مجموعه کتابهای طلائی

مجموعه-داستانهای-ترسو-جلد-67-کتابهای-طلائی-لاک‌پشت-حیله‌گر

فیل و اسب آبی به‌قدری دوستان خوبی بودند که همیشه باهم غذا می‌خوردند. روزی سرگرم خوردن غذا بودند که لاک‌پشت وارد شد و گفت: «شما چه زوج نیرومندی هستید! اگر بگویم که من از تک‌تک شماها زورم بیشتر است نمی‌خندید؟ حرفم را باور نمی‌کنید؟

بخوانید