در یک شب قشنگ بهاری که آسمان پر از ستارههای درخشان بود، کبوترِ سپیدِ زرینبال روی شاخهی درخت پرورشگاه نشسته بود و به سپیده کوچولو نگاه میکرد. سپیده سرش را روی بالش گذاشته بود و گریهکنان میگفت: - چرا کسی را ندارم؟ چرا هیچچیز ندارم؟ چرا؟
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : پری
داستان کودکانه: پری ناز یا ناز پری؟ || قدر زندگی را بدانیم.
سلام. اسم من پری ناز است. من تنها فرزند پدر و مادرم هستم. پدرم معلم است و مادرم خانهدار. هر دو نفر به قول خودشان از صبح تا شب کار میکنند تا من راحت زندگی کنم؛ اما به نظر من کارشان فایدهای ندارد. هیچوقت نمیتوانند آنچه را که من میخواهم برایم بخرند.
بخوانیدکتاب شعر کودکانه: پری دریایی و اژدهای هفتسر
یک پری دریایی با موهای حنایی با دو تا چشم آبی گونههای سرخابی تو شیشهای از بلور توی یک دنیای دور اسیر و افسرده بود تنها و پژمرده بود
بخوانیدشعر کودکانه: پری کوچولو و درخت آلو || با جانوران مهربان باشیم
پری خانمِ کوچولو زیر درخت آلو مواظبه پرندهها رو شاخهها نشینند میوههای رسیدهی درختشو نچینند اما پرندههای تیز و ناقلا برق و بلا مینشینند رو شاخهها.
بخوانیدقصه کودکانه: پری فروردین || به یاد چهارشنبه سوری های سادهی قدیم
در گوشهای از آسمان و از روی یک ستارهی درخشان، پریِ کوچکی به نام فروردین داشت به زمین خدا نگاه میکرد؛ اما چشمهایش پر از غم بود. چون زمین را سروصدا و دود و غبار زیادی فراگرفته بود. آن پری کوچک دلش میخواست به زمین بیاید، اما نمیتوانست! فقط زمین را نگاه میکرد و غصه میخورد.
بخوانید