جک پسر کوچکی بود که در انگلستان زندگی میکرد. او نمیتوانست راه برود؛ زیرا کمردرد سختی داشت و پشت او همیشه درد میکرد. او اغلب غمگین کنار آتش مینشست و به شعلههای آتش نگاه میکرد.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : پری
قصه کودکانه: پری کوچولوی هفتآسمان | فرشته کوچولویی که روی زمین گم شد
یکی بود یکی نبود. پری کوچکی بود که با مادرش در آسمان هفتم زندگی میکرد. پری کوچولوی قصه ما، هنوز بال نداشت. برای همین، نمیتوانست مثل مادرش پرواز کند. وقتیکه مادرش برای گردش به هفتآسمان پرواز میکرد، پری کوچولو توی خانه میماند.
بخوانیدقصه کودکانه: سه آرزو | آرزوهای خوبخوب کنیم
ملکهای بود که همیشه فکر میکرد قد دخترش کوتاه است. یک روز پری مهربان در برابرش ظاهر شد و گفت: «سه آرزو بکن تا آنها را برآورده کنم.» ملکه گفت: «قد دخترم را بهاندازهی یک درخت بلند کن.»
بخوانیدقصه کودکانه پریان: شاهزادهای که اسباب بازی بود
در روزگاران قدیم، آنطرف درهها و تپهها و دریاها، شاهی حکومت میکرد که برای مردمان سرزمینش، شاه بسیار خوبی بود. او با ملکهی بسیار زیبایی ازدواج کرده بود. ملکه خوشحال و شاد بود. پری کوچکی دوست او بود که نامش «تابورت» بود.
بخوانیدقصه کودکانه پریان: علی و طوطی || مهربانی با حیوانات
در روزگار قدیم پسری به نام علی بود که با پرندگان با مهربانی رفتار میکرد. یک روز صبح که علی برای قدم زدن به جنگل رفته بود، پرندهی زیبایی را نزدیک درختی دید. او تابهحال نظیر این پرنده را ندیده بود. پرنده بالهای رنگارنگ داشت. بالهای او قرمز، آبی و طلایی بود.
بخوانید