روزی روزگاری در جایی از این دنیای بزرگ، جنگل زیبایی بود که درختان بلند سر به فلک کشیدهای داشت. در این جنگل همه جور حیوانی زندگی میکرد: از چرندهوپرنده گرفته تا خزنده و درنده.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : پروانه
داستان کودکانه: کرم حسود || زود قضاوت نکنیم!
یک روز بهاری، کرم سبزرنگی روی برگ درختی نشسته بود. پروانهی زیبایی را دید که بالزنان، در نسیم پرواز میکرد. کرم با خودش گفت: «این عادلانه نیست که من روی این برگ بنشینم و هیچ کاری برای انجام دادن نداشته باشم و هیچ جایی نتوانم بروم...
بخوانیدشعر کودکانه: مامان جون! وقتی تو رو میبینم
شعر کودک: مامان جونم! مامان جون! وقتی تو رو میبینم، میخوام یه پروانه بشم، رو دامنت بشینم
بخوانیدشعر کودکانه: پروانه جان || دعا برای شادی تمام بچهها کن
شعر کودک: دیدی که پروانه پرید، پَر، پَر، رفت و به آسمون رسید، پَر، پَر
بخوانیدشعر کودکانه: پروانهها
شعر کودک: ببین پروانهها را که بالی شاد دارند شبیه باغ هستند پُر از نقش و نگارند
بخوانید