آوردهاند که در زمان قدیم دو درویش خراسانی با یکدیگر دوست بودند. آن دو باهم چنان صمیمی بودند و مهربان که مردم میگفتند آن دو دوست، مثل دو مغز بادام هستند در یک پوست.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : پرخوری
داستان کودکانه سلطان شکلات ها
روزی پسر بسیار پرخور و بیادبی در شهری دورافتاده زندگی میکرد. اون فقط برای یک وعده صبحانه مقدار بسیار زیادی شیرینی و شکلات از همه طعمها میخورد.
بخوانیدقصه صوتی: حسنی و لاک پشت و 4 قصه دیگر / با صدای: مریم نشیبا #4
فهرست قصه های این مجموعه: حسنی و لاک پشت / بزغاله ی خجالتی / پرتقال نارنجی / هدیه / پسر پرخور
بخوانیدقصه کودکانه پیش از خواب: گرگ شکم گنده / عاقبت پرخوری و شکم پرستی
گرگی روباهی را بهزور پیش خودش نگه داشته بود تا هر کاری که بخواهد برایش انجام بدهد. روباه که از گرگ میترسید میخواست از دست او فرار کند، ولی نمیتوانست. روزی، آن دو در جنگل قدم میزدند.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: زنبور کوچولو / مریم نشیبا
توی دید و بازدید عید زنبور کوچولو با پدر و مادرش به عید دیدنی رفتند. زنبور کوچولو خیلی شیرینی خورد و دل درد گرفت. مادر زنبور کوچولو که دید اون نمی تواند راه برود به او گفت تا خانه باید پیاده راه بروی تا غذایت هضم بشود و دل دردت بهتر شود.
بخوانید