آقای س. م. به شماره 9/ 12356 مردی است با موی کوتاه. من از او همین را میدانستم و این که یحتمل عینک میزند.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : هوشنگ گلشیری
داستان کوتاه: ” یک داستان خوب اجتماعی ” / نوشته: هوشنگ گلشیری
نویسنده تصمیم گرفته بود یک داستان اجتماعی بنویسد. بدین منظور پس از صرف غذا که یک بشقاب کوفته بود و یک نان و یک فلفل سبز بهاضافه نصف پیاز به اتاقش رفت.
بخوانیدداستان کوتاه: پشت ساقههای نازک تجیر / نوشته: هوشنگ گلشیری
از پلهها که آمدم بالا دیدم پهلوی دستشویی، دراز به دراز، خوابیده است. گفتم: - اون کجاست؟ و زن را دیدم
بخوانیدداستان کوتاه عیادت / نوشته: هوشنگ گلشیری
پلهها که پیچ خورد سرش را دزدید و طرح مبهم چهره کودکیاش را که توی دالان دیده بود از یاد برد. به مهتابی رسید.
بخوانیدداستان کوتاه: دخمهای برای سمور آبی / نوشته: هوشنگ گلشیری
خون سرخ و گرم به همه ملافهها نشت میکند. مرا واگذارید! واگذاریدم تا شاید این سَیَلان گرم و سرخ بتواند آن جثه عظیم را از سینه من بشوید.
بخوانید