روی کره زمین به این بزرگی، یک شهر کوچک بود که مثل همهی شهرها همهچیز داشت: خیابانهای شلوغ و پر از ماشین، مغازههای فراوان، پارک و شهربازی برای بچهها و یک عالمه آدم.
بخوانیدTag Archives: نظافت
داستان آموزندۀ کودکان: جادوگر دهکده سبز || یک داستان زیستمحیطی
جادۀ دهکدۀ سبز از روی تپه میگذشت. بالای تپه در یک خانۀ پاکیزه، پیرمردی تروتمیز زندگی میکرد. با خواندن این داستان درمییابید چرا به او جادوگر دهکدۀ سبز میگفتند.
بخوانیدقصه کودکانهی: مگس، دوست عروسک کوچولو || بچه باید تمیز باشه!
روزی از روزها عروسک کوچولو رفت و پنجرهی اتاق را باز کرد. یکدفعه از بیرون مگسی توی اتاق آمد و اینور و آنور رفت و وز و وز کرد. عروسک کوچولو مگس را نگاه کرد و گفت: «چرا آمدی توی اتاق؟ مگر هر جا که پنجره باز است مگس باید آنجا برود؟»
بخوانیدقصه کودکانهی: جوجه کلاغ و آب || بچه باید تمیز باشه!
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود. روزی روزگاری کلاغی با بچهاش بالای درخت کاجی آشیانه داشت. بچه کلاغ از آن بچههایی بود که همیشه نوک و سروصورتش کثیف بود.
بخوانیدشعر کودکانه «من و سیزده به در » سروده: مهری طهماسبی دهکردی
سیزده نوروز _ رفتم به صحرا
بخوانید