سالها پیش در یکی از شهرهای زیبای دنیا پنج موش زندگی میکردند. موش پدر، موش مادر، یک پسر موش کوچک و دو خواهرش. یک روز، در وسط گرمای تابستان بود که آنان در کنار لانهشان چیزی مانند یک بسته دیدند.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : موش
قصه صوتی کودکانه: موش كوچولوی مهربان + 4 قصه دیگر / با صدای: مریم نشیبا #19
فهرست قصه های صوتی این مجموعه: 1- موش كوچولوی مهربان 2- محله جدید 3- ملكه ی گلها 4- من دیگه خجالت نمیكشم 5- موش كوچولو و كلاه منگوله دار
بخوانیدقصه کودکانه: مورچه مهربان / یک روز بارانی زیر قارچ وحشی
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود. مورچه پرکار و زحمتکشی بود که همیشه کار میکرد، دانه جمع میکرد به دیگران کمک میکرد، خانه میساخت. خلاصه روزی نبود که دست به کاری نزند.
بخوانیدقصه کودکانه چه قدر میخوابی آقاموشه؟ / خواب زمستانی
آقاموشه، یک موش قهوهای تپل بود. چند روزی بود که او مرتب اینطرف و آنطرف چرت میزد و خوابش میبرد. آن روز هم کنار سنگی خوابش برده بود.
بخوانیدقصه کودکانه: آقا موش باهوش / و گربه ی نادون
یک آقا موش بود که خیلی باهوش بود. روزی توی لانهاش خوابیده بود، صدای میومیو شنید. از خواب پرید. نگاه کرد و دید یک گربه چاق و چله جلو در لانه نشسته است.
بخوانید