Tag Archives: موش

داستان کودکانه: موش شکمو || پرخوری خیلی زشته!

داستان کودکانه: موش شکمو || پرخوری خیلی زشته! 1

روزی روزگاری، موشی بود به اسم هَری که خیلی شکمو بود. به‌محض این‌که غذایش را توی قفس می‌گذاشتند، همه را لُپ‌لُپ می‌خورد و دوباره پوزه‌ی کوچکش را لای میله‌ها فرومی‌کرد تا شاید بتواند غذای بیشتری برای خوردن پیدا کند.

بخوانید

داستان آموزنده: چه کسی زنگوله را به گردن گربه می‌بندد؟

چه-کسی-زنگوله-را-به-گردن-گربه-می‌بندد؟

در خانه‌ای قدیمی که دیوارهایش نمناک بود، عنکبوت‌ها با خیال راحت تار تنیده بودند و زندگی می‌کردند. در این خانۀ قدیمی، گردوغبار همه‌جا را پوشانیده بود و هیچ نشانه‌ای از دوستی و محبت و صفا و یکرنگی نبود.

بخوانید