وقتیکه بچه بودم، یکشب توی حیاط خانه، گربهای را دیدم که موش چاقوچلهای را گرفته بود. گربه با خوشحالی، موش را به اینطرف و آنطرف پرت میکرد و دنبالش میدوید.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : موش و گربه
کتاب قصه کودکانه قدیمی: ماجرای دو موش کوچولو / داستان تام و جری
جِری، موش کوچولو، یک روز صبح زود از خواب بیدار شد و از لانهاش بیرون رفت. درِ آشپزخانهی بزرگ باز مانده و نسیم لطیف و خنک بهاری به درون میوزید.
بخوانیدقصه کودکانه پیش از خواب: سُرمه و موش باهوش
یکی بود یکی نبود. خانم گربه سیاهی بود که یک بچهی سیاه داشت. اسم گربه کوچولوی او سرمه بود. آنها در انباری گوشه حیاط زندگی میکردند. روزی از روزها خانم گربه به گربه کوچولویش گفت: «خب سرمه جان، امشب میخواهم به تو یاد بدهم که چطور برای شامت یک موش بگیری. دیگر وقت آن است که خودت موش شکار کنی.»
بخوانیدقصه کودکانه تام و جری در تمیز کردن خانه || ماجراهای موش و گربه
تام و جری مانند همیشه مشغول دنبال کردن هم بودند. آنها سروصدای زیادی به راه انداخته بودند. در همین حال خانم خانه بهآرامی آشپزخانه را تمیز میکرد و سرگرم برق انداختن کف آنجا بود.
بخوانیدقصه کودکانه تام و جری در ساحل دریا || ماجراهای موش و گربه
تام یک گربۀ خاکستریِ خانگی است. او به شیطنت معروف است. جری، موش قهوهای، لحظهای از دست او راحت نیست. البته گاهی جری چنان تام را اذیت میکند که گربۀ خاکستری چارهای جز تنبیه موش قهوهای ندارد.
بخوانید