آوردهاند که: کسی در راه مکه، آوارهی بیابانها شد. آنچنانکه از پا افتاد و تشنگی نفسش را برید. زنده و مرده، چادری را در آن دورها دید و افتانوخیزان خود را به آنجا رساند. زنی در آستانهی آن چادر کوچک و پوسیده ایستاده بود.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : مهمان
قصه صوتی: میهمان های ناخوانده || من که واق و واق میکنم برات
در يك ده كوچك ، پیرزنی زندگی می کرد. این پیرزن، يك حياط داشت قد يك غربیل که يك درخت داشت قد يك چوب کبریت. پیرزن، خوش قلب و مهربان بود، بچه ها خیلی دوستش داشتند.
بخوانیدقصه قشنگ میهمان های ناخوانده: من که واق و واق می کنم برات
همان قصه قدیمی: من که واق و واق می کنم برات.... داستان پناه بردن خر و گاو و سگ و دیگر حیوانات به خانه پیرزن در روز بارانی...
بخوانید