بایگانی/آرشیو برچسب ها : مزرعه

کتاب داستان کودکانه: من از همه کوچک‌ترم / دست بالای دست، بسیار است

کتاب داستان کودکانه: من از همه کوچک‌ترم / دست بالای دست، بسیار است 1

توی یک مزرعه‌ی بزرگ، یک مرغدانی بود. در این مرغدانی، جوجه کوچولویی زندگی می‌کرد. یک روز، جوجه کوچولو با خودش گفت: «من دیگر بزرگ شده‌ام. می‌توانم از این مرغدانی بیرون بروم و همه‌جا را تماشا کنم.»

بخوانید

کتاب داستان کودکانه قدیمی: یک روز ورزشی، در مزرعه‌ی توت جنگلی

کتاب-داستان-قدیمی-یک-روز-ورزشی-در-مزرعه-توت-جنگلی-(1)

یک روز تابستان «ارنست» جغد در مدرسه‌اش گفت: - همه گوش بدهند، ما به‌زودی یک روز ورزشی خواهیم داشت. با این خبر همه به هیجان آمده بودند و خیلی خوشحال شدند. «ارنست» به دیدن آقای «نیبِل» و بزغاله‌ای بنام «امیلی» رفت و گفت: «آیا ممکنه برای تدارک وسایل یک روز ورزشی به من کمک کنید؟»

بخوانید

کتاب قصه کودکانه قدیمی: آشیانه‌ی پرندگان / ژانت و ژانو تشکیل خانواده می‌دهند

کتاب قصه کودکانه قدیمی آشیانه پرندگان

«ژانو» پرنده‌ی کوچولو در باغچه‌ی آقای «براون» به دور و برش نگاه می‌کرد. باغچه پر از پرنده‌های رنگارنگی بود که آواز می‌خواندند و آشیانه خود را می‌ساختند. بلبل‌ها، گنجشک‌ها، سارها، سهره‌ها به هر طرف می‌پریدند و در منقارشان شاخه‌های سبز و علف می‌آوردند.

بخوانید

کتاب قصه کودکانه قدیمی: سرگذشت پرسفید / اردک ساده‌لوح در دام روباه حیله‌گر

کتاب قصه کودکانه پرسفید و روباه حیله گر (1)

دیدن تعدادی بچه اردک کنار یک مرغ واقعاً عجیب و خنده‌دار است! اما به داستان اردک ما یعنی پرسفید گوش کنید که خیلی غمگین بود. چون زن مزرعه‌دار نمی‌گذاشت که روی تخم‌هایش بنشیند.

بخوانید

داستان آموزنده: آتش‌ سوزی در کشتزار / پسر شجاعی که مزرعه را نجات داد

کتابهای طلایی شجاعان کوچک داستان آتش‌سوزی در کشتزار

«پیتر اسمیت» پسرک استرالیایی وقتی‌که بیشتر از هشت سال نداشت پدر و مادرش مرده بودند و پیتر ازآن‌پس نزد عمویش «سام» و عمه‌اش «ماری» زندگی می‌کرد. آن‌ها در دهی دوردست به سر می‌بردند. عمو سام یک کشتزار بزرگ و چندین هزار گاو و گوسفند و اسب داشت.

بخوانید